یه مرگ ساده میخام
یه مرگ پر شادی
یه مرگ پر لبخندبا طعم آزادی
دستامون پیر میشه
قلبامون می گنده
چشما پر از نفرت
رو لبا تف خنده
وقت یک تصمیمه یک تصمیمه ساده
گم شده تو غبار تو انتهای یک جاده
دلت خوش که میگن هنوز زنده ای
دلت خوش هنوزم نفس میکشی
دلت مرده قلبت هنوز میزنه
خودت رو روی خار و خس میکشی
بیا مرگ ای منجی اخرین
بیا با ظهورت نجاتم بده
بباف اون طناب
بزن این رگ
بده زهر اب حیاتم بده
یه مرگ با طعم آزادی
"اشکان خطیبی"
من دلم میخواهد
ساعتی غرق درونم باشم..
عاری ازعاطفه ها..
تهی از موج و سراب..
دورتر از رفقا..
خالی از هرچه فراق..
من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من!!
من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب!!
که به صد عشق و هوس می ارزد!!
من دلم تنگ خودم گشته و بس..!!