119

یه مرگ ساده میخام

یه مرگ پر شادی

یه مرگ پر لبخندبا طعم آزادی

دستامون پیر میشه

قلبامون می گنده

چشما پر از نفرت

رو لبا تف خنده

وقت یک تصمیمه یک تصمیمه ساده

گم شده تو غبار تو انتهای یک جاده

دلت خوش که میگن هنوز زنده ای

دلت خوش هنوزم نفس میکشی

دلت مرده قلبت هنوز میزنه

خودت رو روی خار و خس میکشی

بیا مرگ ای منجی اخرین

بیا با ظهورت نجاتم بده

بباف اون طناب

بزن این رگ

بده زهر اب حیاتم بده

یه مرگ با طعم آزادی

              

"اشکان خطیبی"

118

من دلم میخواهد
ساعتی غرق درونم باشم..

عاری ازعاطفه ها..

تهی از موج و سراب..

دورتر از رفقا..

خالی از هرچه فراق..

من نه عاشق هستم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من!!

من خودم هستم و تنهایی و یک حس غریب!!

که به صد عشق و هوس می ارزد!!

من دلم تنگ خودم گشته و بس..!!

117

دیگه انگار کسیُ ندارم باش بحرفم..

116

پاییز امسال با اینکه همش فک میکردم ممکنه خیلی خوب نباشه و همش حس خوبی نداشتم.. ولی اونقدام بد نبود و بد نکذشت..
بیشتر خاص بود .. یه پاییز خاص ِ تخمی تو دفتر زندگیم...

115

منم و تنهایی و زندگیی که همینجوری داره ورق میخوره...
ادمای دوس داشتنی زندگیمو بیشتر دارم میزامشون کنار.. کم کم دارن خودشونو خراب میکنن..
دارن ثابت میکنن که لیاقت و جنبه خیلی چیزا رو ندارن..
.................................. :|