من از زمانی که قلب خود را گم کرده ام میترسم
من از تصویربیهودگی این همه دست
و از تجسم بیگانگی این همه صورت میترسم
من مثل دانش آموزی
که درس هندسه اش را
دیوانه وار دوست میدارد تنها هستم
.وفکر میکنم...
و فکر میکنم...
وفکر میکنم...
و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
و ذهن باغچه دارد آرام آرام
از خاطرات سبز تهی میشود
"فروغ جــــــــــــــان"