همچو خانه ی متروکه و دورافتاده شده ام. نه به طلوع خورشید امیدوار،نه به مهتاب دلبسته. ازتمام بیقراریهایم تو را میخواهم که بیایی و بمانی و این کهنه خانه را آبادانی دگر کنی...


مینامحمدی


"چقد با این متن همزاد پنداری کردم و اشک ریختم.چقد منم این"



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.