تو خیابون بودم هندزفری تو گوشم بود بارون نم نم میومد و یه نسیم خنک داشتم قدم میزدم...
در همین حال به این فکر کردم که چقد از همه چی متنفرم
از همین بارون
خیابون
همین باد ملایم
ادما
خانوادم
از همکارام
از شغلم
از زمین و آسمون
از همه چی و همه بیزار شدم ...