فک کن من 2 ساله دارم اینجا میرم سرکار. هر روززززززز
بعد چند روز پیش دوستم منو یکم اونورتر پیاده کرد من مثل گیجا شماره کوچه محل کارمو نمیدونستم.. گفتم خدایا 24 بود یا 28..یا 26..
بعد گفتم میرم داخل این کوچه اگه واسم اشنا بود که اره همینجاست..نبود میزنگم الهه میپرسم.
به این مرحله از الزایمر رسیدم..
فک کن خونمونو گم کنم.. گم شم کلا توخیابون..
خدایااااا دیگه
بنده خدا رو تو خیابون دیدم با خودم میگفتم خداکنه نبینه منو.. خداکنه نشناسه.. خداکنه رد شه سریع سرشو نچرخونه سمت من.. که مجبور نشم سلام و احوال پرسی کنم..حوصله ندارم
یه نگاه ریزی کرد و رد شد و من کرک و پرم ریخت یه عان..
بعد اومدم به دوستم میگم.. میگه هما تو با ماسک و عینک افتابی باباتم ببینتت فک نکنم بشناست.. چیزی ازت معلوم نی..
خودتو درگیر نکن..
وای خدایا :)))))