چرا من پوستم کلف نمیشه در برابر حرفای ادما..

یعنی اونروزی که بتونم دایورت کنم همه چیو جشن میگیرم

وای دست درد و مچ درد داره دیونم میکنه.. این چی بود دیگه این وسط؟! 

اشکای یهویی چی میگه؟!

به چی فک میکنم الان دقیقا؟؟

میگف هما اینکار نامردیه خدایی که تو این شرایط اینکارو کنی..

هم عاطی هم الهه

خدایا باخودت

یعنی فک کن اینجا که همیشه عاشقش بودم و باعث ارامشم بود دیگه حوصله ندارم بیام اینجا حداقل 4 خط بنویسم شاید تاثیری داشت..

ولی دقیقا چیو بنویسم؟! 

همه چی شده حدس!!

فقط باید صبر کنم و این روزا رو تحمل کنم تا بگذره و همه چی به شرایط عادی برگرده..

کجای زندگیم من به اینجا فکر میکردم؟!

خدایا چه سالی بود 99

شکرت