بعضی وقتا که کم میارم تو زندگی با خودم میگم تو روزا و لحظه های خیلی بدتر ازینو داشتی.. اونا رو رد کردی.. الانم قوی باش.. 

واسه همه هست اتفاقای تلخ و خبرای بد..

به تنهاییتم فکر نکن. خیلیای دیگه هستن که مثل تو تنهان و کسی ندارن باهاش حرف بزنن.. فقط تو نیستی.. پس بزار بگذرن این لحظه ها.

کله بابای گذشته و ادماش.. چه غریبه چه اشناترین اشنا.. 

تو فقط خودتو داری و خودت. پس محکم باش

چقد بده که این موقع ها تنهام و کسی نیس باهاش بحرفم از حالم..

شاید حرف زدن با یکی حالمو بهتر میکرد حداقل..

فردا هم که شنبه اس..

چرا همیشه غروبای جمعه باید انقد دلگیر باشه اخه؟!

با اینکه تو مهمونی بودم امشب ولی یهو از بعدازظهر دلم گرف.. انقد حجم این دل گرفتگی لعنتی زیاد بود که بغضش داشت خفم میکرد و نزدیک بود گریم بگیره.. یه دلشوره عجیبی داشتم و دارم..

با بچه ها رفتیم بیرون و خرید و اینا ولی تغییری نکرد حالم..

حال خوبی ندارم متاسفانه الان.. انقدی که اصلا متوجه حرفای بقیه نمیشم چی میگن بهم. فقط درحدیه که بتونم جوابشونو بدم.. اصلا متوجه نمیشم دورو برم چخبره یا حتی ساعت چنده یا هرچیز دیگه ای که تو حوصلم نیست اینجا بنویسم..

نمیدونم این دلشوره لعنتی یهو از کجا پیداش شد افتاد به دلم..

خدایا این حال تخمی رو ازم دور کن لطفا..

چقد زود گذشت این هفته