دنیا و زندگی روز به روز چیزای مهمتری رو بهم ثابت میکنن و بهم یاد میدن..
هر کاری از هر شخصی برمیاد.. یعنی این اتفاق واقعا سیلی محکمی بود برام..
اخرین رشته های امیدم قطع شد.. رسما نابود شد همه چی..
شاید لازم بود اینجوری بشه که مطمئن شم هیچی بعدش نیس.. دیگه امیدوار نباشم..
و امروز چقدر روز دلگیری بود از صبح برام. بخاطر مرور خاطرات گذشتم..
ولی حالا صفر شد همه چی..
رسیدمبه صفر مطلق از ادمها
امروز همه فکر و ذکرم شده تو
همه کسایی که بهمگفتن دوستت دارم.. بیشتر باعث اسک ریختنم شدن..
بخصوص با رفتناشون..