آرشیو مطالب وبلاگ - از روزایی که شروع شد

[ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 22 مهر 1400 20:25

مستعصل ترینم.... بند من!!!

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 مهر 1400 23:02

به روحم تجاوز شده همین!

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 مهر 1400 20:20

هر انچه گفته ایم و نوشتیم کشک بود نگفتمت نرو که رفتنت نتیجتا اشک بود نگفتمت توام به گور جد خلق گشنه بخند نگفتمت که اه کن طبیعتا میان اینهمه جسد بگند که خر شو که کر شو که کور شو دهان را ببند..... ،شاهین،

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 مهر 1400 19:59

انگار دیگه ادمها عمق ندارن.. بنظرم سطحی ترین ادمهای تمام ادوار تاریخ ایران شدیم..

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 20 مهر 1400 00:06

همه ما.. یه روزی.. از یه جایی ببعد.. بزرگ‌ شدیم و دیگه اون ادم قبلی نشدیم

[ بدون عنوان ] دوشنبه 19 مهر 1400 21:12

از ذهنم نمیره.. جلو چشممه همش.. حالم داره بهم میخوره از همشون.. چرا نمیفهممشون؟!!!! چیکار دارین میکنین؟!؟! چرا باید دهنمو بسته نگه دارم که تو همش بهم باج بدی.. چرا همه ذهنم اینه که باید بهت حق بدم چرا من همه چیو باید بدونم چرا یه کاری کردی که همه این سالای عمرم بشه واسم خریت.. بشه سواری دادن؟؟؟؟؟!!!

[ بدون عنوان ] دوشنبه 19 مهر 1400 21:08

هر روزی که میگذره از روزی که اومدم با خودم میگم امروز اینجوری باش هما.. مثل قبلا.. بحث بی حوصلگی نیس ، هرچند اونم مقدار زیاد تاثیر داره ولی نیست صرفا بخاطر حوصله و فلان.. اگه بخوامم نمیتونم بشم اون هما.. همای سابق..

[ بدون عنوان ] یکشنبه 18 مهر 1400 22:58

دیگه همای سابق نمیشم... چیزایی که دیدم .. حرفایی که شنیدم.. رفتارایی که برخورد کردم.. و از همه مهمتر ادمهااااا.. ادمایی که دیدمو عوض کردن.. اصن حتی نمیتونم بنویسم ازشون... سفر ادمو پخته میکنه

[ بدون عنوان ] یکشنبه 18 مهر 1400 22:53

خشمگین، تهی، تنها، فریب‌خورده. ما موزه‌های وحشتیم. چارلز بوکوفسکی

[ بدون عنوان ] یکشنبه 18 مهر 1400 22:47

‏سختی درد و دل کردن از اونجایی شروع میشه که توانایی اینو نداری که اون حجم از حسُ تبدیل به جمله و کلمه کنی !! اونجاس که لالی اِنگاری..

[ بدون عنوان ] یکشنبه 18 مهر 1400 22:46

شاید حتی حوصله ای برای نوشتن نیست... آدمها........

[ بدون عنوان ] یکشنبه 18 مهر 1400 22:45

چقدر امسال همه چیش عجیبه!!

[ بدون عنوان ] جمعه 16 مهر 1400 11:32

ادمای بی رحم.. ادمای خودخواه.. ادمای عوضی..

[ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 15 مهر 1400 01:23

امشب تو مستی داشتم به این فکر میکردم کی منو اندازه تو میشناخت؟!!!

[ بدون عنوان ] چهارشنبه 14 مهر 1400 00:03

ادم شیم.. خدایا کمکمون کن ادم شیم...

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 13 مهر 1400 20:46

کی میشه که من ازخودم راضی باشم خدایا؟!!!!

[ بدون عنوان ] دوشنبه 12 مهر 1400 23:04

ولی خدا نکنه کسی از کسی آتو داشته باشه.. مثل پروانه دورته.. واویلا ازین زمونه و ادماش

[ بدون عنوان ] دوشنبه 12 مهر 1400 23:02

امشبو نمیتونم باور کنم.. ولی متاسفانه با چشمام دیدم.. باورم نمیشه!!! نمیخواااام به هیچ عنوان قضاوت کنم ولی تلخه واسم.. چرا من باید بدونم اخه؟!!! ع کرج سیاست

[ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 8 مهر 1400 13:47

دیگه میخوام اجرا کنم که به ناراحتی دیگران در مقابل رفتار و حرف منطقی و درست خودم اهمیت ندم...

[ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 شهریور 1400 20:43

میدونم جات عالیه ولی جات تو خونت خالیه خیلییییییی.. جای خالی تختت مهر و چادر نمازت حضورت خیلی پررنگت یهو خالی شد از بودنت همش فکر میکنم برمیگردی.. یه سفره ولی تهش دوباره میای.. وای خدا درک نبودنش از ذهن من خارجه.. این چه رفتنی بود ؟!!!!!! چرا با فراقت کنار نمیام؟!!!!!!!! دلم خیلی تنگه واست خیلیییییی خودت میدونی...

[ بدون عنوان ] یکشنبه 21 شهریور 1400 23:26

به تاریخ امروز ساعت ۷ بعدازظهر باغ ملی.. سبزوار

[ بدون عنوان ] دوشنبه 15 شهریور 1400 14:54

باور داشتن یک حقیقت محض...

[ بدون عنوان ] شنبه 13 شهریور 1400 19:44

پس فردا دوشنبه میشه چهل روز که رفتی..باید باور کنم که همه چی تموم شده و تو دیگه رو این زمین و خاک نیستی.. حضور فیزیکی نداری ولی بین مایی.. هنوز اما صدات ، چهرت، حرفات، نماز خوندنت، و همه چیزت تو مغزم هست و یادم نمیره.. ملموس ترین رفتنی بود که تو این سالهای زندگیم تجربه کردم.. خوشحالم که حالت خوبه.. اینو مطمئنم که...

[ بدون عنوان ] سه‌شنبه 9 شهریور 1400 20:59

جدی؟؟ یعنی واقعا اینجوریه که همه میگن؟!! که خیلی دوسم داره و بهم مدیونه و دعای خیر پشتمه و اینا... من همش میگم با خودش میگه وظیفشه و کار خاصی نمیکنه و خاک تو سرش انقدر کم هوامو داره و اینا... خداکنه اینجوری باشه که اینا میگن.. خدایا خیلی متشکرم ازت.. سپاسگزارم

[ بدون عنوان ] دوشنبه 8 شهریور 1400 13:04

ادما الویتشون خودشونن.. حتی اگه نزدیک تربن نسبتو باهات داشته باشن.. اینو شما دو نفر ثابت کردبن.. فک نکنم هیچوقت یادم بره

[ بدون عنوان ] جمعه 5 شهریور 1400 01:11

نمیدونم چجوریه که چهلم مامانبزرگ میشد ۱۸ شهریور.. بعد گفتن بخاطر دو تا فرزند میشه ۱۶ام.. الان باز میگن ۱۴ شهریور.. چجوریه اخه داستان؟ مگه چه شکلی حساب میکنین؟ تولد من و چهلم مامانبزرگ!!!!!!!

[ بدون عنوان ] یکشنبه 31 مرداد 1400 14:03

هرچیزی تو رو در انقباض روحی قرار میده باطله.. میخواد قانون فنگ شویی باشه.. میخواد دین و مذهب باشه و ... تو از هر چهارچوبی و هر قانونی فقط حال خوبشو بگیر..ما اومدیم به دنبال حال خووب.. تمام شد و رفت!!!

[ بدون عنوان ] شنبه 30 مرداد 1400 16:59

بنظرم ادمهایی که هنوز بحث میکنن و توضیح میدن بابت هر مسئله ای تو‌زندگیشون ادمای امیدوارین... امید به زندگی بالایی دارن..

[ بدون عنوان ] جمعه 29 مرداد 1400 23:34

نمیدونم چرا دوس دارم گریه کنم؟!!!!!!!

[ بدون عنوان ] جمعه 29 مرداد 1400 14:28

یعنی یه روز انقدر خوبی و حالت خوبه که میخوای برقصی و پر انرژی ترینی.. یه روزم چنان بی حال و فس و تخلیه انرژی ای که حوصله حرف زدنم نداری.. امیدوارم زود تموم شه دیگه

از روزایی که شروع شد

جدیدترین یادداشت‌ها

بایگانی

جستجو

عناوین یادداشت‌ها