-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 3 آذر 1400 21:07
خیلی ناراحتم از خودم.. بابت رفتار و حرفهای امروزم.. من نباید غیبتشو میکردم ولی متاسفانه خیلی حرف زدم ازش.. با اینکه خدا خودش میدونه چقدر رو دلم بود کاراش ولی بنظر خودم هیچ توجیهی نداره این حرکت زشت غیبت.. و البته الان هم سرزنش کردن خودم فایده ای نداره.. انرژی خوبی نداره.. شاید اصن باید گفته میشد ولی در نهایت باید این...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 آذر 1400 00:57
دوست داشتم وسط صحبتهاش بهش میگفتم عزیزم ادم یکی از غریبه میخوره ده تا از خودی .. حالا بروبشین فک کن ببین راجب کدوم خودی دارم صحبت میکنم.. ولی با خودم گفتم هما دهنتو ببند، بدجنس نشو !!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آبان 1400 20:21
دیشب خواب خونتو دیدم.. من و مریم و باران و ... ولی خودت نبودی تو خونت.. انگار عمیقا باورمون شده دیگه نیستی.. تو خوابامونم خونت هست بدون خودت.. مادر بزرگ عزیزم من هنوز نمیفهمم که واقعا دیگه نیستی..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آبان 1400 16:42
خدایا مرسی ازت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 آبان 1400 16:40
رها کردن بخشش ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:30
دیشب چه شب عجیبی بود.. عجیب عجیب عجیب عجیب طور صبح شد.. شاید عجیب ترین شبی که صبح شد واسم..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:29
من هنوزم ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:28
چند روز پیشا زهره میگف خواب فلانی رو دیدم که زده فلانی روکشته.. چرا؟؟ چون همه فهمیده بودن داستانشو.. و به منم پیشنهاد داده که من بکشم که از منم آتو داشته باشه و من قبول نکردم.. یعنی دقیقا حرفی که من وند وقت پیش گفتم این داستان تهش یه قتل یا یه مرگ داره.. امیدوارم همیشه همینجوری بمونه و .... خدایا دمت گرم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:25
خیلییییی دارم تلاش میکنم عادی کنم قضیه رو واسه خودم یا اصن بگم به تخمم یا همه چیو مثل سابق ببینم ولی نمیشه.. بخدااااا نمیشه.. از جلو چشمم نمیره..تا میام خوبش کنم واس خودم حس تخمی و بد و مزخرفش همه وجودمو میگیره.. من نمیخوام بدم بیاد ازت ولی دست خودم نیست..واقعا از چشمم انداختی خودتو.. خدا خودش میدونه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:23
از روزی که پیجمو بستم و از تلگرام خارج شدم.. راحت ترم راستش.. ولی واقعا عمیقاااا هنوزم حوصله ادما رو ندارم.. مینویسم که بعدا بخونم اینا رو یادم بیاد چه روزای عجیبی یهو تو زندگیم پیش اومد.. روزایی که از بی حوصلگی بی نهایت گریه میکنم و نمیخوام با هیچکسی معاشرت کنم.. پیامای واتساپمو در دیرترین حالت ممکن جواب میدم.. حجم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:19
بی حوصله ترینم.......
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبان 1400 21:19
نیومدم چند روز اینجا چون حرفام تکرارین.. ولی تنها قسمتی از زندگیم بعد خدا همینجاست که میتونم خودم باشم.. و همه چیو بگم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1400 23:38
باهیچکی حرف نزنم.. فقط ببینم جهت معاشرت کاری و خانوادگی.. نمیخوام دیگه با کسی حرف بزنم... راجب هیچی.. حتی ظاهری..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبان 1400 00:29
بی حس!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1400 20:36
وای چقدر دوست دارم از همین گروهای چرت و پرت و حوصله سر برخانوادگی و فامیلی لفت بدم.. رو اعصاب تر ازینا نیست واقعا...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1400 00:30
گرگ ۲ تتلو
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1400 00:29
خدایا.. خدای خوووبم.. عشق واقعی من شکرت برای همه چیزایی که بهم دادی.. ازت ممنونم برای هرچی که ندادی... شکرت
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 10 آبان 1400 00:28
یعنی کی ماموریت من رو زمین تموم میشه؟! البته شاید ماموریت واژه درستی نباشه.. شاید هم درستش همینه واسه هرشخصی.. ماموریت.. رسالت..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1400 01:17
تو چرا رفتی؟؟ حیف از تو که رفتی!! ایران درودی واقعا بعد فروغ واسم اسطوره و الگو بود و هست و خواهد بود... فقط حیف که دیگه روی این زمین و خاک نیست.. سبز
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 آبان 1400 14:44
امروز بهم گف هما تو اگه دهنتو وا کنی و چیزایی که میدونی بگی قشنگ قتل اتفاق میفته... سعی کن با این قضایا به مرور کنار بیای و فراموش کنی... خدایا ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1400 22:09
کینه ای نیستم.... میبخشم.. همیشه بخشیدم ولی فرامووووووش هرگز!!!! تا اخرین لحظه عمرم یادم نمیره !!!!!!!!!!!!!!!!!!! وای خدایا هرچی این یک ماه با خودم کلنجار رفتم که مهربونانه تر برخورد کنم با این داستان ولی انگار نمیشه.. انقدر این سیلی زندگی واسم محکم بود که نمیتونم بشم اون ادم قبلی.. درس بزرگ ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1400 22:01
تو تمام مراحل زندگیم.. از زمان نوجوونی که شاید درک کردم زندگی کردن و زندگی چیه و چجوریاس بهم ثابت شده و به همه هم گفتم و هنوزم میگم انقدری که ادم از خودی و اشنا ضربه میخوره از غریبه نمیخوره.. امان از اشنا و .... چیکار کردی با من :(((
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1400 00:10
چرا به همه میگم نه!!! خدایا تو میدونی قطعا
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1400 00:09
خوابم میاد عجیب نیس؟ ساعت ۱۲
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1400 00:08
بعضی وقتا یه سری شرایط پیش میاد که نمیخوای قبول کنی مثل حال حاضر من.. حالا چیو؟!!!! خدا داند!!!!!!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبان 1400 22:23
خواب بود... حمایت.. خانم.. مم.. خدایاشکرت
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 مهر 1400 20:45
چیکار کنم حالم خوب شه؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهر 1400 23:15
یعنی به طرز حال بهم زنی بی حوصلم... خدایا ببخش
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 مهر 1400 02:47
نه غر، نه نق، نه ناله، هیچی واقعا!!! فقط دلم میخواد بگم بی حوصله ام.. بی حوصله ترینم.. شاید هیچوقت به اندازه این روزام بی حوصله و فراری از ادما نبودم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مهر 1400 00:13
دیروز تو شلوغیا، سرکار، سر ظهر یهو زنگ زد و دو ساعت حرف زد.. بعدم باز مغزم درگیر شد و.... نتمو روشن کردم دیدم امیرچقدر پیام داده بوده.. همه چی ۱۵ سال پیش اومد تو ذهنم.. انگار همه چی باز داره تکرار میشه..فقط فرقش اینه ایندفعه من تنهام.. خداروشکرررر که همشون مراقبمن و هوامو دارن و تنهام نمیزارن تو هیچ حالی.. دمشون خیلی...