-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 بهمن 1400 10:50
روز جمعه من دوست دارم همش استراحت کنم.. نه اینکه از صبح تغریبا زود بیدار شم و کار کنم و پذیرای مهمون باشم.. صدام چرا اینجوری شده؟؟ خوبم که.. ۵ روزش شد دیگه.. تموم شو.. گمشو برو دیگه ویروس نکبت.. فک کنم مشخصه چقدرررر عصبانیم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمن 1400 23:24
خدایا شکرت که دیشب، امشب تکرار نشد.. خدایا شکرت که به خیر گذشت دیشب.. خدایاشکرت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 بهمن 1400 20:10
اخی شما هم کرونا؟!! ممنون همینطور خودت زود زود خوب شی .. ایشالله سلامتی همه.. زود بگذره.. امیدوارم واست سخت نگذره و راحت تموم بشه.. خبر سلامتیتو بدی ایشالله زود
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمن 1400 21:42
وای امشب بدترین شب این بیماریه.. از سرشب مردم و زنده شدم.. از سر دردفوق شدید و بدن درد... بالا آوردن.. بی اشتهایی.. بی رمقی و بی حالی.. مینویسم اینجا تا بعدا بدونم سخت میگذره این بیماری.. خدایا کمک کن بهم.. زود بگذره.. خواهش میکنم :(((((
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمن 1400 19:24
خدایا تموم شه این دورش سریع.. اصن وقت کرونا نبود.. گه تو کرونا
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 بهمن 1400 00:42
کرونا نمیزاره کسی قصر یا قسر در بره.. همه رو بلاخره یه جایی یه جوری خفت میکنه.. دهنش سرویس
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمن 1400 00:06
امروز کتابمم نخوندم.. نه از روی بی حالی ها!!! هرگز.. از روی گشادی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 بهمن 1400 00:05
کرونا منو گرفته من کرونا گرفتم نمیدونم دیگه فعلا واکسن تعطیله... باشد که خبر سلامتی همه بیاد و این ویروس گه کلا گورشو گم کنه
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 بهمن 1400 19:15
رها کن رها کن رها کن رها کن رها کن رها کن رها کن رها کن رها کن . ....................... تا این اتفاق نیفته اتفاقایی که میخوای نمیفته!
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 بهمن 1400 23:08
یه چیزی تا یادم نرفته اینجا بنویسم.. چند وقت پیشا.. شاید حتی یه سال پیش یا اوایل کرونا.. یه جا خوندم نوشته بود همه ما کودک درون داریم.. وقتی به هر دلیلی از هرجایی و به هر نحوی ناراحتی پیش میاد واسمون به اون کودک تو ناخودآگاهتون فکر کنید که غمگین و افسرده و چشمای پر اشک یه گوش نشسته و زانوی غم بغل کرده.. انگار یه کودک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 بهمن 1400 21:14
هنوزم اون شبای گریه مستی رو یادم هست کجا موهاتو وا کردی کجا بستی رو یادم هست تو حق داری اگه رفتی اکه حرفامو یادت نیست ولی من اینکه گفتی، عاشقم هستی رو یادم هست .... محسن چاووشی/کجا بودی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دی 1400 21:37
دقیقا یکسال پیش مثل امروز و این ساعت پدرش بیمارستان بود و احیا شده بود و به شرایط عادی برگشته بود.. و یهو ساعت ۱۱ شب گف هما بابام مرد ........ چه روزایی بود چه داستانایی چه شرایطی حجم سخت بودن اون روزا رو حتی نمیتونم تو کلمه بگم.. روزای بی نهایت سخت.. تا یه جا رو درست میکردم از یه جا دیگه یه چی دیگه میشد.. قشنگ به مرز...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دی 1400 21:24
رد پات چرا همه جا هست؟ چند روز خوب پیش میره ولی یهو .....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 دی 1400 20:50
یاد بگیر از حرفای آدما اون قسمت خوبشو بگیر.. اونجاهایی که حالتو خوب میکنه و قشنگه.. زخم زبونا و تیکه ها و حرفای منفیشونو توجه نکن.. یادآوری نکن.. منظوراشونو فراموش کن..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دی 1400 02:07
فردا ۷ صبح باید بیدار شم و همچنان مثل جغد زل زدم به گوشی و سقف اتاق و ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 23 دی 1400 01:15
اینجا میخوام از یه اسمی بنویسم که تابحال فکر نمیکنم نوشته باشم. شایدم گفتم نمیدونم ولی شایدم نگم دیشب برادرش ظاهرا فوت شده و ... بهرحال زمان زیادی، خیییییلی زیادی میگذره از شناختنش. . دی ماه ها... پارسال امسال
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 دی 1400 00:37
خدایا باید از ذهنم برره..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 دی 1400 00:30
خدا این درست نیست.. چجوری میشه با بیخیالی طی کرد؟!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 دی 1400 00:25
یعنی میشه که بشه؟! میخوام فکر نکنما ولی سخته.. چند وقته که داره زمان زیادی هم میشه عجیب تو ذهنمه.. خدایا خیلی کمکم کن لطفاااا
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 دی 1400 15:23
داشتم تصویری با دوست تکتم حرف میزدم.. گف وااااای تو چقدر از عکسات خوشگلتری.. خداروشکر آفتاب جذابیتم غروب نکرده :)))))
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 دی 1400 02:01
امشب اینجایی با من تو مغزم نمیدونم چرا فقط هزارتا سوال تو سرمه که جواب هیچکدومشو نمیدونم.. امیدوارم زود زود و به زودی زود همه چی درست بشه.. این وضعیت درست نیست..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 دی 1400 22:42
این مجازات یا کارما یا صبر یا اسمش هرچی هست تو این ۸ ماه تموم نشد؟! روزی نبود که تو ذهنم نگذره، خدا تو میدونی دیگه همه چیو.. اون شبا رو یادته؟ اون جهنمی که پارسال تو دی و بهمن گذروندمو یادته؟! اون گریه ها رو؟! اون درخواستا؟! دعاها؟! خدا به هر دری زدم. از راهی که میشد برم رفتم.. هرکی هرچی گفت انجام دادم.. هر حرفی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 دی 1400 22:31
اینجاهای زندگیمو اصلا درک نمیکنم..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 14 دی 1400 21:53
خدا تو میدونی و میبینی دلم گرفته ۸ ماه گذشت.. ۸ ماه صبر.. همه نور و امید من تویی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دی 1400 22:54
چقدر دوست دارم که از همه اپ های فضای مجازی دوباره بیام بیرون و یه مدت با هیچکی سروکار نداشته باشم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دی 1400 22:47
من اینهمه دوست و رفیق و همکار داشتم.. قدیمی در حد ۱۵ سال رفت و آمد و شناخت و غیره چرا هیچکدومشون هرچقدر از من بدشون میومد مثل الهه با حرفاشون دلمو نشکوندن؟! هیچوقت نیومدم اینجا بگم حتی واسه دل خودم بنویسم که دلمو شکوندی یا چقدر با حرفات ناراحتم کردی که شبا نشستم به گریه!!!!میگفتم من حساسم شاید یا واقعا میگه شوخی میکنه...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1400 18:18
به تاریخ ۱۰/۱۰ به ساعت ۱۸:۱۸ آخرین روز ماه میلادی به یادگار :) خدایاشکرت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1400 17:09
پس تو کجایی در گستره بی مرز این جهان؟؟؟!! پس تو کجایی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1400 14:21
بی حوصلگی جمعه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 10 دی 1400 14:20
امیدوارم این اخلاقم که دیگران چی فکر میکنن راجبم!! یا چی میگن پشتم!! رو بتونم کلا نابود کنم تو زندگیم.. و حتی مرحله بعدی این باشه که نگران ناراحت شدن بقیه نباشم