یه تعداد دوست غمگین که دور هم جمع میشن و از خوشیاشون میگن و میخندن.. قهقه میزنن..
بعد که غریبه ترا میرن دردل میکنن واسه هم و خنده ها میشه اشک و بغض..
آدمایی که اصلا فکرشو نمیکنی غمی تو دلشون یا تو زندگیشون باشه..
دلم تنگ شده.....
بعضی داستانا یه جورین.. غیر قابل باور..غیر قابل هضم..
.
تو
من همون جغد شوم شبای زمستونم..
یه روز بلخره خورشیدو میدزدم
از بیرون و خرید با دوستات و کلی بگو بخند
یهو که ازشون جدا میشی
انگار غم عالم میاد تو دلت.
دوباره مثل هر شب میشه اشک و گریه بی دلیل
.......................
زندگی لعنتی من.
شبای لعنتی
تنهایی لعنتی
چرا حالم خوب نمیشه پس خدا؟!!