پیام داد مراحمیدشما، امرتون؟ در خدمتم

بهش پیام دادم میدونم از من خوشت نمیاد ولی یه کار کوچیک داشتم..

جواب نداد.. تخمشم نبود..

خب البته کسی در جریان نیست.. اتفاقی که افتاد دست من تنها نبود..ولی انگار من مقصر بودم..بهرحال من واقعا کارش داشتم..جدا از همه داستانای گذشته رفیق میتونستیم بمونیم

دوست دارم با یکی حرف بزنم.. 

هر روز باید یه داستانی باشه رو مغز من از اطرافیانم..

یکم آدم باشین.. انقد سخته؟! 

شایدم من خیلی آدم بدیم که انقد چوب میکنین تو ماتحتم..

اون یکی دیگم ظهر زنگ زده که تو راجب ما به طاهره چیزی گفتی؟!

گفتم نه والا.. دیوانم ابروی شما رو ببرم مگه.. من بعد 2 ماه تازه اونشب دیدمش که با شما اومده بود.. اونشبم اصن راجب شماها صحبت نکردم که..

بعدم کلی داستان که الان اصابم نمیکشه بنویسم..

دیوانه ها..

حیف مهربونی من واسه همتون..