ای بابا خب نمیشه که ناراحتی بقیه مهم باشه ناراحتی من نباشه!!
من دوس ندارم, نمیخوام..حتی اگه بتونم انجام بدمم باز نمیخوام اصن..
عجب گرفتاری داریم با این جماعت
یکی از فانتزیامم این بود که دوس داشتم سوار اتوبوس یه مسیری میشدم که نه مبداشو میدونستم نه مقصدشو.. بصورت رندم انتخابش میکردم
بعد میرفتم اون صندلیای آخر آخر میشتم کنار پنجره ترجیحا یه گوشه..
بعد تیغمو از کیفم درمیاوردم همونجا رگمو میزدم هیشکی نمیفهمید تا ایستگاه آخر بعد هیچ مدرکیم تو کیفم نباشه که شناسایی نشم تا یه مدتی..
ایستگاه آخر راننده ببینه و جسدمو تحویل سردخونه بده..
حیف در حد فانتزی موند و به مرجله اجرا نرسید.. پارسال مثلا..یک سال و نیم پیش رو مخم بود این حرکت!!!!!!!!!!!!!!
بعضی چیزا رو تا تجربه نکنی یا تو موقعیتش نباشی نمیتونی بفهمی چقد سخته!!
مث همین قضیه بودن با کسی که هیچ حسی بهش نداری و همینطور هیچ حرف مشترکی و از بودن باهاش هیچ لذتی نمیبری!!
خیلی سخته :|