-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1402 19:10
دیروز داشتم به این ۶ ماهی که گذشت فک میکردم پر اتفاق ترین ۶ ماه عمرم بود.. سخت . . قشنگ جون کندم.. ترکیدم.. مثل یه جنگجوی خسته و شایدم بازنده :)
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 شهریور 1402 19:08
انقدر سر شدم به همه چی.. دیگه نه غروبا اذیتم میکنه.. نه بوی پاییز و فصل پاییز برام غم انگیزه.. نه زود تاریک شدن هوا.. آدما و احساسات رو هم که کلا خیلی وقته بی اهمیته واسم...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 شهریور 1402 15:55
بعد مدتهای طولانی
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1402 19:21
دنبال کارم.. هرکاری.. ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1402 19:20
کی فکرشو میکرد این دعوای خونوادگی یهو همه چیو ببره زیر سوال و ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1402 19:19
چقدر همه چی عوض شده.. از نوشته هام.. چقدر همه چی سخت ولی باحال تر بود انگاری یادش بخیر
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اردیبهشت 1402 19:17
خیلی وقته اینجا نیومدم..
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمن 1401 21:21
بعضی وقتا داشتن یه دلسوزم بد نیست.. ولی خب به درک
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 بهمن 1401 21:21
انگار بدنم کماورده.... انرژی ای ندارم..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمن 1401 22:29
و اما یه موود تخمی و غمانگیز و خوره طور برای امشب من!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 بهمن 1401 22:28
امروز یه اتفاق خاص تو دفتر زندگی خواهرم افتاد.. عشق بهت خواهر نازم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمن 1401 13:46
یه جوری خستم و یه جوری بی انرژیم و خوابم میاد انگار ۵۰ ساله نان استاپ دارم کار میکنم بدون استراحت
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمن 1401 13:19
یه ورژن دیگه از اون ادم.. یعنی البته درستش اینه بگم همون ورژن با تفاوتهای ظاهری
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 14 بهمن 1401 13:19
چقدر کممینویسم اینجا..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دی 1401 20:38
یه زمانی بیخوابیم چیز عجیبی بود برای خودم و اطرافیانم.. کم کم عادی شد و انقدر عااادی که چند وقته با قرص الپروزولام فقط میتونم بخوابم اوایل با نصف قرص الان با یه قرص کامل نهایت ۶-۷ ساعت خواب و صبحایی که فقط با ارامبخش به خیر میشه و این لوپ تکراری و تلخ زندگی من ادامه داره تا کجا؟! تا مرگ
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دی 1401 23:08
بیزارم از این دنیا و ادماش.. هرگوشش یه کثافت کاری بزرگ داره.. دیگه نه امریکاشو میخوام نه خاورمیانه اش... کاش تمومشه کره زمین لز دست ما ادما یه تفس بکشه..
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دی 1401 20:17
نمیدونم کجای کارم؟! برنامه درست چیه؟!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دی 1401 20:16
کاش حالمون خوب شه کاش این کابوسا و استرسا تموم شه
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دی 1401 20:16
دی ماه فوق العاده سرد و برفی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دی 1401 20:16
خستم از ادمها
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دی 1401 20:19
بعد مدتهاااا بلاخره نوشتمیه چیزی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 دی 1401 20:19
الحمدلله که همه قضاوت کردن و زود ناراحت شدن رو خووووب بلدن..
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبان 1401 21:31
گریه های بی امان
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آبان 1401 21:31
هیچیو نمیتونم تو مغزم انالیز کنم.. پاک کنم.. وای خدایا چرا تموم نمیشه این روزها و شبها.. این صحنه ها..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبان 1401 21:08
دلم میخواد تا خود صبح گریه کنم. برای ذهنم.. برای قلبم.. برای روح زخم خوردم.. برای جسمم.. برای ادمای اشتباهی و پر از درس زندگیم تا به اینجا.. برای وطن.. برای مردمم.. برای حال خوبی که هیچوقت سراعم و سراغمون نیومد.. برای خستگیام.. برای حق هایی که داشتیم.. برای این انقلابی که هیچ انگیزه ای جز شادی مردمم بهم نمیده.. برای...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهر 1401 09:03
از لحاظ روحی صفرم. و تمام خاطرات گند زندگیم از ادمای داخل زندگیم داره تو ذهنم مرور میشه و این حال بدمو تخمی تر میکنه
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 مهر 1401 22:28
چرا سهم ما از زندگی فقط اشک.. بغض.. دوریه.. سختیه.. نرسیدنه.. نشدنه.. نا امیدیه.. و..... بقول تکی همه زندگیمون رو کاش و ایشالله چرخید.. بهرحال امیدوارم ایندفعه یه چی بشه خدایا مرسی که هستی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهر 1401 19:18
نمیدونم چرا این چند روز انقدر زیااااد دلتنگ خواهرمم.. اصن تو این ۶-۷سالی که رفته اینجوری فک نکنم دلتنگش بوده باشم و به شدت به یادش..
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 شهریور 1401 00:07
و دوباره شب و روزهای غمانگیز ایران
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 شهریور 1401 11:40
i'll allow my heart to get over you now به قلبم اجازه میدهم بر تو غلبه کند