یعنی هرکاری کردم ننویسم اینو و ازش بگذرم که فراموش شه.. نتونستم..

سر یه داستانی کمتر از یه هفته پیش گفت راجب فلان موضوع خودت میدونی ولی عقلانی تصمیم بگیر...

الان بعد چند روز میگه همون داستان و اینا...

منو اسکل میبینی

یا حرفای خودتو فراموش میکنی

یا چی اخه؟!

تازه الان بعد 30 سال فهمیدم ..تصمیمهای اشتباه

یعنی ازون روزی که گلوم خلط داشت همش حس میکردم گلو درد میکنه و ....

بعد الان که شنیدم خلط داشتن خوبه اتفاقا تو این شرایط نه تنها خیلی خوشحالم بلکه حس میکنم گلو دردمم خوب شده..

در این حد من خود درگیر و متوهمم..

الله اکبر

آرامش

چرا دیگران در یاد من هستند؟! اما من در یاد کسی نیستم؟؟!