این چه بازیه اخه؟؟
کی میشه من از استرس خالی بشم؟!
از وقتی داستان اون بنده خدا رو خوندم.. هیچ جوره ازمرگ نمی ترسم..
و واقعا شده ارزوم که زودتر برم اونجا..
و بنظرم هرکسی میمیره باید بهش تبریک گفت..
اون حس رهایی و عدم تعلق به چیزی و کسی..
میدونی وقتی دارم به این فقط فکر میکنم که فلانی رو با یه حرکتم بسوزونمش.. یهو یه چیزی میشه که خودم میسوزم..
دیشب وسط گریه ها و فکر کردن هام و حرف زدنام با خدا نمیدونم کی خوابم برد..
چقدر دوست داشتم بیدار میموندم تا خود صبح..