بی معرفت

عوضی و عقده ای

ضد خوشحالی

خنثی 

تمومش کن این بازیو

سفری که خیلیا دوست نداشتن من برم ظاهرا..

عصر چهار شنبه من عصر خوشبختی ما

 فصل گندیدن من فصل جون سختی ما

فرهاد 

کابوسای شبونه سیاه که تموم نشدن هنوز..

ترسش تمام روز همرامه..

یه دیونه ی پوچ

امروز تولد یکی از عزیزترینای زندگیمه که داره تو افسردگی و دنیای نهلیسمی خودش غرق میشه..

امروز دوباره خواهر عزیزتر از زندگیم رف.. و معلوم نیس کی برگرده..

امروز فرصت خوبی بود تو این تنهایی بشینم به یاد گذشته و ...