هیچ ...

از خانه که می آیی

یک دستمال سفید

پاکتی سیگار

گزینه اشعار فروغ

و تحملی طولانی بیاور

احتمال گریستن بسیار است...

خسرو شکیبایی

4 صبح

زمستون

تاریک

سکوت

و سیگار

...

ساعت نزدیک 4 صبحه...

منم که جغد..

یهو فکرت افتاد تو سرم..

رفتم تمام پستای اینستاتو خوندم..

تمامشو که نه البته.. از یه جایی به بعدش رو...

نمیدونم دقیقا چی میخوام بگم یا بنویسم اینجا....

ولی فقط یه کلمه میگم..

"آرامش "

درستشم همینه بعضی حرفا باید واسه خود ادم بمونه.. تو دلش یا ذهنش..

"باشد که رستگار شویم "

اگه بودی........

انتخابم تو بودی