زندگی من اونجوری که فکر مبکنی روتین و ساده نبست...

از خیلی چیزا خبر نداری.. و نخواهی فهمید هیچوقت..

چون با این بچه بازیات فقط بیشتر از خودت دورم میکنی و غریبه تر..

مناسفم..

پشت دستمو داغ میکنم دیگه گول روشنفکریتو نخورم..

حتی حوصله ندارم توجه کنم که چرا قهر کرده؟!

وای که چقدر بیکاره و مغزش خالی از دغدغه..

ولم کن بابا.. کلی بدبختی دارم

هیچی این مملکت درست نمیشه.. بیخود امید داریم..

بدتر داره میشه همه چی..

خیلی وقت بود گریه نکرده بودم..

نمیدونم چرا سخت میتونم گریه کنم اخیرا..

سنگ شدم انگار..

واقعا دیگه هیچی واسم مهم نیست.. تظاهر میکنم که دلم تنگ میشه ولی دلم واسه کسی تنگ نمیشه دیگه..

خدانکنه چیزیو بدونه یا بهش بگی تا اخر اون داستان باید هی بهش توضیح بدی و حتما حتما باید ازش مشورت بخوای..

تا من باشم دیگه ازین گوها بخورم..

روشنفکرا ما خواب بودیم مردن منقرض شدن