کلی باهاش صحبت کردم راجب این موضوع

ولی یه جوری همش جواب میداد انگار بیشتر به تخمش بود

نمدونم دیگه ما گفتیم بعد نگن مشورت نکرد با ما. حسابمون نکرد..

بعدم میگه مثل همیشه کار سخته رو باز من باید انجام بدم.. گفتم نه عزیزم حالا اون با خودم...

عجیبن آدما خیلی..

یک جمله چند سال پیش یکی از همکارای بالا سریم بهم گفت تا یه مدت که یادم بود اویزه گوشم بود و نتیجه میداد واسم.. ولی یادم رفته بود دیگه

از هیچی نترس.بترسی باختی

دیگه یادم میمونه

امروز قرار بود مثلا بیام کای حرف بزنم و بنویسم ولی امان ازین اینستاگرام..

چقد حرف زدیم..

حرفها زدیم..

ولی فقط تایتل حرفا یادمه..

چرا حیاتی ترین مسایل و صحبتها به سرعت پاک میشن از ذهنم؟!

# حافظه داغون