چجوری میشه این احساس؟!

مگه میشه اخه!! 

چقدر واسم عجیبه...

و بی حوصله بی حوصله ترینم..

دوست میدارم گوشیمو خاموش کنم..

شعر دنگ از سهراب سپهری

دوست داشتن، عشق، قلب، علاقه شدید،  و....


میخواستم از چهارشنبه هفته گذشته بنویسم..

از قرار با اون دوست کلاس زبان قدیمی..

از اونجایی که کلا به قصد جواب منفی داشتم میرفتم.. نشستیم کافه 

من از هر دری که فک میکردم جواب بده وارد شدم.. و اون تا اخرین دقایق تلاش میکرد که بگه همه چی اوکیه و منم دقیقا مثل توام..

و تا تونست تلاش کرد از ادم قبلی زندگیم سوال پرسید و فک میکرد خیلی زیر پوستی و ریز داره میپرسه.. ولی واسه من خیلی تابلو و واضح بود.. و اینکه در جواب همه سوالاش فقط میگفتم ما شرایط خاصی داشتیم.. 

تا اخرین لحطه که دیگه دیدم دارم به در بسته میخورم و راهی نمونده یهو یه چی گفتم که تو ذهن خودمم علامت تعجب بود.. و جواب داد این موضوع..

ولی تهشم بهش گفتم دوست ندارم این اتفاق خللی تو رابطه دوستی سابقمون ایجاد کنه.. گف نه اوکیه..

اینم از این