یک اهنگ مناسب با حس و حالت پلی کنی...
چند تا قرص بخوری....
درو پنجره باز بزاری و لباستو کم کنی....
بری تو حیاط وایسی و از سرما بلرزی و با صدای بلند گریه کنی بی اینکه بترسی کسی بد بهت نگاه کنه ...
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم،تاکه در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه
می برم تا زتو دورش سازم
زتو،ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد،می رقصد اشک
آه،بگذار که بگریزم من
از تو،ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم،صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم،خنده به لب،خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل
"فروغ"
وای چقد حالم بده!!
الان فقط یه لیوان مرگ میخوام..
این پوچی همیشه همراه منه.. این ابرای سیاه همیشه بودن و هستن..
خدا بزن خرابش کن این دیوارُ..
تا بحال چند بار به خودت گفتی دیگه واسم مهم نیس؟!! واسه چن تا موضوع اینو بکار بردی؟؟
ولی بعد یه مدت بازم واست مهم شدن!!!!!
ولش کن.. به درک.. هرچی خواست بشه..
مثل"الف"و "ز" توام همه چیو دایورت کن..
همینه