نمیفهمم واقعا دلیل این حجم‌ از بی حوصلگی چیه؟! انقدر بی حال و بی انرژیم که حتی حوصله حرف زدن با هیچکیو ندارم.. نه تنها خانوادم بلکه دوستام و حتی عاطی که ساعتها باهاش حرف میزدم از همه چی..

یه اتفاقی درونم به وجود اومده که نمیدونم چیه؟! نمیفهممش ولی منو دور کرده ازون حالای موقت خوشمم دور شدم.. فقط همینقدر حس میکنم که مال من نیست و این شرایط موقتیه..

یه انرژی نامناسبی انگار دارم.. باید زودتر ردیفش کنم و دور شم..

قشنگ دو هفته ای هست این حالم..

من این نیستم..

درستش میکنم..

خدا با منه....

تمام شد و رفت..

فقط خدا میدونه

 خودش میدونه...

خدا بهم قول داده ...

بعد هر سختی آسونیه...

خیلی حرف دارم بنویسم..خیلییییی 

از حرفای اون شب که تا صبح طول کشید.

از حرفا و جریانات امروز..



شاید چون بهم ثابت کردی لیاقتشوداری..

بخصوص بعد حرفای چند شب پیش..

فقط اونجا که گفتی تو نیستی ببینی ولی خدای من شاهده که ....

همین امروز داشتم میگفتم بزنم به برق دیگه ازین ببعد.. و یکم بشم همون شخصیت سابق.. که قبل از اجرا شدن برنامم این اتفاق افتاد..

خدایا شکرت که حواست هست و بهم تلنگر میزنی..