ده،یازده روز شد که من کرونا گرفتم.. 

الان دیگه فقط صدامه که یکم گرفتس و یکم  سرفه و کمی هم سر درد.. 

بهرحال هرچی بود،گذشت... 

امیدم به اینه که تا جمعه و یا شنبه کلا تموم شده باشه همه چی این بیماری.. 

خدایاشکرت 

هیچ وقت نفهمیدم آدم درون گرایی یا برون گرا...

مثلا اینجوریه که من وقتی تو جمعمم و یا بیرونم یا هرچی و هرجا دوست دارم انقدر خوش باشم و کیف کنم و خوش بگذرونم و لذت ببرم که ثانیه ایش هدر نره و شیرین باشه واسم.. 

ولی وقتی هم عمدا یا سهوا تنها میشم.. دوست دارم عمیقا تنهای تنها باشم و با هیشکی هیچ برخوردی نداشته باشم.. چه کلامی چه فیزیکی چه چشمی چه هرچی... 

نمی‌فهمم واقعا چرا اینجوریم؟!!! عجیبه

چقدر دوست دارم وقتای بیکاریم رو اینجا باشم و بنویسم.. تا چرخیدن تو اینستا و این آپ های مزخرف مجازی... 

واقعا هیچی به اندازه نوشتن مغزم آروم نمیکنه.. 


البته بعد از نوشتن.. شعر خوندن و موسیقی گوش کردن هم هستن..

خب الان یه موضوع واسه ناراحت شدنم پیدا شد.. 

یه سوتی از لابلای حرفاشون درومد.. 

ولی میخوام بگم به یک ورم.. و دایورت کنم.. 

من سیاست خودمو دارم.. ولی حال و حوصله بچه بازی ندارم خدایی..

فک کنم زیادی دارم غر میزنم واسه این وضعیت!!!!!!!!!

از بچگی میگفتن بهم که هما تو چقدر بد مریضی... 

قشنگ رو مخم.. حالا خوبه الان مسولیتم با خودمه.. ولی همین خودم با خودمم درگیرم.. 

اصن یه وضعی..

خداروشکر بهترم امروز