همه محل های کاربم یه طرف  سال ۹۷ و  سالی که فرامرز عباسی کار میگردم یه طرف..

هیچ وقت عمرم اون روزا  و اون خاطره ها و اونجا رو هرگززززز فراموش نمیکنم..

هنوزم وقتی میرم اون بلوار حاضرم پیاده برم و به اون روزا فکر کنم..

اون موقع ها واسم روزای سخت و عجیبی بود ولی الان فکر کردن بهش سراسر لذته..


کاش برگردم‌به اون سال

.

.

.

.

مستی

وسط چت و صحبت یهو گفت: هما دلم واسه صدات تنگ‌شده..

من چقدر نادونم که انقدر کم و دیر به دیر بهش زنگ میزنم..


خواهر 

یادمه مهر ماه بهت گفتم راجب فلانی از من چیزی نپرس.. نگرانشی.. دلت تنگ‌شده یا فقط میخای حالشو بدونی به خودش پیام بده.. از من خبررررررشو نگیر..

بهت گفته بودم به من چه ها گذشت اون دو ماه؟! بهت گفتم من موهام سفید شد تو اون دوماه..

دیگه حداقل تو نزار راجبت فک کنم که اینم که این شد که..


طرف حتی پیام نداده تبریک بگه.. فک کن!!!

پسرش گفتااااا


کاش هنوز ذهنم نسبت به ادما قشنگ بود..

به خودت میگی این دیگه ادم حسابیه.. این دیگه اذیتم نمیکنه.. ابن دیگه فیلم بازی نمیکنه.. این دیگه دو رو نیست.. این شخصیتش همینه که واقعا نشون میده بهت.. این مهربونیش و دلسوزیش اصله.. نابه‌‌.. 

ولی بعد اینهمه عمر شناخت ظرف دو ماه چنان خودشو از چشمت میندازه.. که دیگه میگی اینم از این.. اینم خودشو نشون داد.. 

بخصوص که رگ فامیلی  هم داشته باشی.. اونجوری بیشتر میسوزی..


حالا طرف هرکی هست و هرچی شده و هرکار کرده. خودش میدونه و خودش مسئوله.. شاید از نظر خودش کاراش درست ترین بوده اصلا..


بدی داستان اینجاست که اعتماد رو از بین میبرن.. 

پس

همه

همینن

!!!

حس میکنم وبلاگم شده بیشتر گله و گله گزاری و این منو از هما دور کرده و میکنه..

بشه که دوباره اینجا بیشتر بشه دل نوشته هام .. نبابد بذارم ادمها روم انقدر تاثیر بزارن..