همه در آغوش امن پروردگار هستید.. :)

حجم غم خیلی زیاده و سنگین ...

یه ماه پیش که اکرم این جریانو گفت.. بهش گفتم تو که میدونی من تو شوخی حرفمو میزنم.. واستا از سفر بیاد ببینم چی میگه؟! اگه راستشو گفت که هیچی فدای سرش اون مبلغ.. ولی اگه دروغ گفت و اصرار داشت به سارا نگم یعنی خودش میخاره..

ایشون از سفر اومدنو دو هفته بعد ازش پرسیدم قضیه سارا رو و خیلی شیک انکار کرد.. منم بهش گفتم اکی فلان روز که خواست بیاد من تو شوخی به سارا میگم .. یهو برگشت گفت نه نمیخاد به روش بیاری.. گفتم تو چرا نگرانی پول منه.. گف باشه اره ولی نمیخاد چیزی بگی بهش.. 

چنان حالم بد شد ازین دروغش و ازین انکار و اصرار واسه نگفتن که نگم حجمشو..

به اکرم گفتم گفت هما، نگو به سارا چیزی.. اون پول که واس تو چیزی نی.. من تو این جور مواقع واگذار میکنم به خدا.. 

گفتم بخدا بحث مبلغش نی بحث اینه عملا دزدیه.. اگه رو در رو نشه دفعه بعدم تکرار میشه.. گفت از کجا میدونی تا الان نکرده باشه..

دیدم بیراهم‌نمیگه.. اسمش دزدی. حق الناس.. مال مردم خوری یا هرچی دیگه باشه یه جایی خدا جواب میدا.. اینو مطمئنم ولی روح و ذهن من با ارزش تر ازینه که بخوام خودمو ناراحت کنم واسه این بشر... 

بهرحال زمین گرده دوست عزیز

اومده به نفس میگه خونه هما نزدیک خونه ماست ولی تا حالا یکبارم دعوت نکرده بریم خونشون!!! 

گفتم حالا نه اینکه توو۱۰۰ بار دعوت کردی شام دادی..

انقدر تو کف بودنم‌خوب نیستا..‌بازم خودتون میدونین..

اینو چند وقت پیشم مادرش گفته بود که هما جون یه روز بیایم خوننون از نزدیک مامانتو ببینم و غیر ذلک...

و حتی دم عیدی هم برگشت به شوخی گفت عید دیدنی بیایم خونتون و فلان..


زرشک بابا.. نشستم منتظر که شماها بیاین.. خیلی خوشم میاد ازتون که رفت امد خونگی هم پیدا کنم باهاتون.. همون بیرون معاشرت کنید بسه واستون.. با این صحبتا فقط خودتونو سبک میکنین.. پرو بودنم حدی داره..

کم حرف و حدیث پشتم میزنین و قصه واسم درست میکنین.. در خونمونو وا کنم واستون که پشت خانوادمم داستان بچینین..

خدایی تکرارش چیزی جز کوچیک کردن خودتون گیرتون نمیاد..

کی بشه مردم ایران رنگ خوشی رو ببینن واقعا؟! 

یه روزنه امید پیدا بشه :)

ابادان :(