احساس میکنم وجودم.. همه ی همم.. چند بخش شده..

یه بخش خواهرم.. یه بخش پدر و مادرم.. یه بخشش برادرم.. یه بخششم حمید و زهره..

اصن اینو دیشب از اعماق وجووودم حس کردم.. انگار هیچیم مال خودم نیس.. انگار کلی مسولیت رو دوشمه.. اصن هر لحظه از روزم درگیر یکی ازین افراده..  

همش باید حواسم به همه اینا باشه.. با اینکه از همشون کوچیکترم ولی یه جورایی انگاری دارم یه خانواده رو میگردونم..

شاید هیشکی نفهمه چی میگم یا چخبره اطرافم یا زیادی بزرگ کردم.. 

جای من نیستین..

سال عجیبیه امسال

نمیخوام بگم کم آوردم ازین زندگی..

ولی زندگی شرایطمو انقد سخت کرده که عجیب فشار رومه

واسه منی که همیشه دستم تو جیبم بوده و ادم مستقلی بودم و هرکاری دلم میخواسته میکردم.. تحمل این شرایط سخته واسم.. خیلی سخت تر ازون چیزیه که ظاهرا فکرشو میکردم..

لعنت به غرور

نمیدونم چرا اخلاقام انقد بد شده.. خیلی بد

جز خانوادم و همکارام.. با بقیه مثل گه رفتار میکنم.. انقدی که خودشون مستقیم بهم میگن چقد بد برخورد میکنی..

خودم دوست ندارم خداییش.. ولی نمیدونم چم شده.. انقد گه شدم..

حوصله هیچیو ندارم..هی میگن بیا حرف بزن اروم شی شاید تونستیم کمکت کنیم ولی اصن نه حوصله حرف زدن دارم نه حوصله دیدن کسی.. نه حوصله شنیدن راهنماییاشون..

فکر کن منی که هیچوقت پولدار بودن ارزوم نبوده..الان دوست دارم پولدار باشم..

کی انقد عوض شدم؟!