یه وقتایی همه چی باهم بد میشه!!
تو این 2-3 روز اخیر اصن خوب نبود..
انگار سطل گه خالی کردن روم..
از یه طرف سرسنگین بودن امید. از یه طرف محل کار که باز داستان دار شد.. از یه طرف این پروژه لعنتی.. از یه طرف عدم بودجه کافی.. از یه طرف عید تخمی..
اه
امروز به معنای واقعی کلمه یه روز تخمی بود از همون صب که از خواب بیدار شدم و حس حتی سرکار رفتنم نداشتم..
گریه های ریزی که سرکار ..تو مترو.. خونه ..................
امیدوارم فردا یه روز بهتری از امروز باشه..