دنیا نمی ارزد به این پرهیز و دوری ... 

فروغ جان

خدایا ساعت سه نصف شبه...

پنج روز ازین جریان گذشت.

بهم بگو باید چیکار کنم..

خدایا کمکم کن لطفا.

فعلا راجب این قضیه با هیچ احد والناسی حرف نمیزنم..

بین من و تارا میمونه

نوشته بود 

هربار خبر فوت کسی رو می‌شنوم، جمله یکی از رفقا میاد تو ذهنم که

“یه نفر تو صف رفتیم جلو..”

میگف هما تو نمیتونی تنهایی!! 

دیشب خوابش رو دیدم..